شعر اشک یتیم از استاد علمشاه بدرخانی و شعر این حقیر در بررسی آن نوشته

ساخت وبلاگ
اشک یتیم -

 

توای انسان ، زکجاآمده ای ؟
که چنین مینازی !!!
به کجاخواهی رفت ؟
که چنان میتازی !!!
تودراین گردش افلاک وزمان ،
توراین چرخه گیتی ،
که همه بود و نبود است ؛
به نوبت بودن ، وبه نوبت رفتن .

زچه میترسی ازاین نابودن ؟؟؟
اگرازرفتن خودمیترسی ،
تواگرطالب ماندن هستی ،
پای درکفش بکن زودبرو
بودن آنجا و نبودن اینجاست
توبدانجاکه رسیدی ،
دگرش رفتن نیست
همه اش تا به ابدخواهی ماند
امانه بدانگونه که خواهی
که بدینگونه : که هستی :
جایگاه توبه میزان دلت خواهدبود
نه به ظاهرکه همه رنگ وریاست
پس چرابدبودن ؟
وچراخوب نبودن ؟
که سرای توبه خوبی بدهند

تودراین پرده مرموزجهان ،
زینهمه نقش چه نقشی داری ؟
تودراین نور و دراین ظلمت ها ،
به چه می اندیشی ؟
تو زگرداب فلک ،
چرخه بودن و نابودشدن ،
تو ازاین آمدن و رفتن ها ،
تو ازاین دغدغه انسان ها ،
به چه مفهوم رسیدی ؟
وچه معناکردی ؟
توازاین هلهله علم کذا ،
تو ازاین ولوله کسب غذا ،
تو ازاین موشک وبمب و ،
توازاین یورش انسان به دیارضعفا ،
آتش افروزی وکشتارزنان ،
به چه مفهوم رسیدی ؟
وچه معناکردی ؟
زفراسوی زمین ؛
آسمانی دگر و جوّ دگر ،
عالمی دیگر و اوضاع دگر ،
به چه مفهوم رسیدی ؟
وچه معناکردی ؟

گاه شکم بارگی وگاه به شب خوش بودن
گه به هم تاختن وگاه زهم قاپیدن
گهگهی چرب زبانی کردن
گهگهی رنگ به رنگی گشتن
گاه شمشیر ز پشت و
گهگهی رو در رو
همه در واژه [ نابود ] شدن
توچه معنا و چه جائی داری ؟
تو به منزلگه خودهیچ شده فکرکنی ؟
که کجاخواهی رفت ؟
زچه هستیّ وچه هاخواهی شد ؟
روح توبازکجاخواهدرفت ؟
قهرنیروی طبیعت ؛
کارائیب وفوکوشیماچه معانی دارد ؟

ضجه کودک مادرمرده
ناله مادرکودک مرده
اشک آن دخترک افسرده
چه پیامی دارد ؟
سوزش قلب یتیم - ان چه معانی دارد ؟
دسترنج من وتو 
به کجامیرود و باز کجا خواهدرفت ؟

مرگ ماجشن جهانخواران است
رنگ مازردشده
خون ماسرخی خونخواران است
دسترنج من وتو
زینت سفره شیطان بزرگ
خون ماعشق جهانخواربزرگ

آب جوئی که زدشت آمده است
ته نشین میشود از آن گِل و لای
که بتعدیل رسدتابشودصاف و زلال
قطره اشکی که فرومیچکدازچشم یتیم
ازیتیمی به یتیمی ،
ازضعیفی به ضعیفی ،
همگی جمع شودسیل خروشان گردد
وانگهی بر کَندازبیخ هیولای زمان را
وان زمانی است ؛
که زمان داربیایدازغیب
من وتوپای برهنه
چکمه ازپای هیولابکشیم
آنکه کُشتست پدریاپسرمن وتورا
زده زنجیراسارت به حیات من و تو ،
همه راعفوکنیم
چونکه ماانسانیم
ونه درّنده وحشی
من و توسرخ شویم و
زندگی سبزشود
عدل وانصاف واخوت همه برپاگردد
که یدالله فوق علی ایدیهم
( ۱۳۹۰/۱/۶ )
علمشاه - بدرخانی -

و اینک شعر من 

شاه عالم دگر بار خامه برداشت 
آنچه در ذهنم نمی گنجد نگاشت

از طوفان و سیل و قهر طبیعت
از لا مذهب و با دین و شریعت

از سونامییی که ژاپن را بتاخت
از کسی که به نام دین کاخ ساخت

از شهر فوکوشیمای ویران شده
از ریش هایی که شیطان پنهان شده

از خونخواران کودک کش جهان
از حامیان آشکار و نهان

از انسانی که ترمزش بریده
پرده حیا را یک جا دریده

از گردنکشان دیار دگر
موشک زدن و بمباران را نگر

از آتش افروزان و قاتلان زنان
غاصبان زمین و کوه جولان

از ناله مادران داغدیده
از کودک زخمی و رنگ پریده
از جهانخوار بزرگ که خون می مکد
خون ضعیفان از چنگش می چکد

از آنانکه نسل بشر می کشند
زنجیر اسارت به پا ها کشند 

از ریختن خون سرخ تو و من
زندگی سبز گردد مثل چمن

از انصاف و اخوت هم کرده یاد
سوژه گم کرده ماست عدل و داد 

از ته دل به شاه عالم درود
قلم برداشت چه شعر خوبی سرود

شاه عالم = علمشاه -

 

علیشیخ ...
ما را در سایت علیشیخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali-sheikho بازدید : 264 تاريخ : چهارشنبه 28 فروردين 1398 ساعت: 22:48